بینند همه هلال و من ابرویت
گیرند همه روزه و من گیسویت
در دورهی این دوازده ماههی سال
یک ماه مبارک است، آن هم رویت
بینند همه هلال و من ابرویت
گیرند همه روزه و من گیسویت
در دورهی این دوازده ماههی سال
یک ماه مبارک است، آن هم رویت
فضاى رمضان، فضاى صفا و معنویت و صدق و اخلاص است. از این فضا سعى کنیم حداکثر استفاده را بکنیم؛ هم در آنچه ارتباط قلبى ما با خدا است، این رابطه معنوى را، رابطه شخصى را با خداى متعال در این ایام تقویت کنیم ـ که برترین و بزرگترین فایده و نفع براى هر انسانى، تقویت این رابطه است ـ . هم براى زندگى جاوید ما و حیات اخروى ما، که زندگى واقعى آنجا است؛ هم براى آن مفید است، هم براى همین زندگى نقدِ حاضر ما مفید و اثربخش. علاوه بر این، سعى کنیم از این فضاى معنویت و صفا که در ماه رمضان در سطح جامعه عمومیت دارد، براى ارتباطات صحیح و معنوى میان خودمان و دیگران استفاده کنیم و تصمیمهاى درست بگیریم، اقدامهاى درست بکنیم؛ خوشبینى را، اعتماد را، ایجاد محبت را، خیرخواهى نسبت به یکدیگر را در ارتباطات خودمان دخالت بدهیم، و این بهره را از ماه رمضان ببریم که در روابط اجتماعى و روابط انسانى یک تلطیفى بهوجود بیاوریم؛ و فضاى زندگى را، فضاى کشور را، یک فضاى نورانىترى بکنیم؛ این هم از عهده یکایک ما برمىآید؛
بعضىها روى کلمه دشمن حسّاسیّت دارند؛ به ما اعتراض میکنند که چرا مدام میگویید دشمن، دشمن؛ درحالىکه شما قرآن [را] ملاحظه کنید، مىبینید اوّل تا آخرِ قرآن چقدر تکرار شده عنوان «شیطان»، عنوان «ابلیس»؛ مکرر گفته شده، مکرر تکرار شده. از دشمن که نباید غفلت کرد. دشمن دانستنِ دشمن که عیب نیست؛ اینکه ما روى دشمن مدام تکیه میکنیم، معنایش این نیست که از عیوب خودمان و مشکلات درونى خودمان غافلیم؛ نه، اَعدى عَدُوِّکَ نَفسُکَ الَّتى بَینَ جَنبَیک؛ از همه دشمنها بدتر، دشمن درونى ماست، دشمن خود ماست، نفسِ راحتطلب ماست، تنبلى ماست، تنآسایى ماست، عدم تدبیر ما در پیشبرد امورمان [است] ـ اینکه معلوم است ـ اینها به جاى خود محفوظ؛ اما غفلت از دشمن بیرونى، خطاى راهبردى عظیمى است که ما را دچار خسارت خواهد کرد.
رتیمه قصد دارد طی این پست ابزارهای دشمن را برای استفاده در جنگ نرم و تهاجم فرهنگی بررسی کرده و توضیح دهد که چطور دشمن با ابزارهای ساده درصدد اثرگذاری برروی مخاطبین خود میباشد.
امام خمینی(ره) در این خصوص میفرماید: «عزیزان، ما از محاصره اقتصادی نمیترسیم، ما از دخالت نظامی نمیترسیم، آن چیزی که ما را میترساند وابستگی فرهنگی است... آمریکا با زور سرنیزه به میدان نمیآید، بلکه با قلم به میدان میآید. این جنگِ به راه انداخته شده در فکر نفوذ به مختصات فکری جوانان میباشد.»
جوانانی که 30 و اندی سال با شعار«نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی» به میدان آمدهاند باید با بصیرت و به عنوان افسران جنگ نرم به بینش قوی دست یابند.
فرهنگ مهاجم، خطرناک است و ماهواره و سریالهای آن بصورت یک آفت اجتماعی، در حال شیوع. نمیتوان آن را امر شخصی دانست، چون این آفت، جامعه را به سوی معضلات عدیدهای سوق میدهد.
پشت هر برنامهای برنامهریزی دقیقی وجود دارد... مثلاً برای قشر مذهبی، شبکههایی نظیر فدک، اهلبیت، نور، کلمه و امام حسین (شبکه شیخ صادق شیرازی) با هدف تفرقهافکنی بین شیعه و سنی و نیز ترویج وهابیت، تولید برنامه میکنند.
برای گروههای اجتماعی و سیاسی شبکههایی امثال BBC، ژست کاملاً روشن فکری اما خروجی افکار خودشان...
در شبکه من و تو هم با موضوع خانواده و مرکزیت زن، همه چیز در چارچوب امور مادی و یا جسمانی و جنسی خلاصه میشود. هدف این برنامهها تضعیف ایمان و عدم پایبندی به مسائل مذهبی و تغییر ارزشهای دینی است؛ از جامعه ایرانی بدون دین و مذهب چیزی باقی نمی ماند...
متأسفانه در جامعه امروزی، عدهای، به لحاظ سطح پوشش، در حال رقابت با حیوانات میباشند. در تقسیمبندی گروههای موجودات زنده، نمیتوان برای این دسته جایگاهی تعیین نمود. کاش میدانستند، اگر برهنگی فرهنگ بود، حیوانات از همه متمدنتر بودند!!!
واقعاً این سیرِ حجابی ترسیم شده، به کجا منتهی میشود؟؟؟؟
قانون دوم: پروردگارا! اعتراف میکنم از اینکه نمازم را بیمعنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم. حداقل روزی دو رکعت نماز قضا باید بخوانم. اگر روزی به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت نماز را بخوانم، روز بعد باید نماز قضای یک 24 ساعت (17 رکعت) بخوانم.
(تاریخ اجراء 11/5/69)
ادامه دارد...
استیو پس از مسلمان شدن؛ یعنی بهتر است بگویم پس از وهابی شدن، به یکی از کشورهای عربی میرود تا درس بخواند در مدارس علمیه طالبپرور. دو سه سالی را هم در آنجا میماند و به قول خودش تئوری تروریست بودن را هجی میکند. زندگی استیو به خوبی و خوشی ادامه داشت تا اینکه روزی در برنامه سیر مطالعاتی خود، به کتابی میرسد به نام «الصواعق المحرقه» از «ابن حجر هیثمی». این آدم در دوران حیاتش در مکه زندگی میکرده و به قول خودش در مقدمه کتاب، میبیند که آمار شیعیان در اطراف مکه رو به فزونی است. لذا احساس تکلیف میکند که کتابی بنویسد در رد شیعه.
پس از خواندن این کتاب، رفیق ما به سراغ استاد طالبپرورش میرود و میپرسد: آیا ما قبول داریم که اگر حدیثی در دو کتاب صحیح مسلم و صحیح بخاری آمده باشد، حتماً صحیح است و اعتباری در حد آیات قرآن دارد؟ استاد به نشانه تأیید، سر تکان میدهد. استیو ادامه میدهد: در این دو کتاب آمده است: “من مات بلا إمامٍ مات میته الجاهلیه”؛ ایضاً آمده است: “فاطمهالزهرا سیده النساء أهل الجنه”؛ با این حساب فاطمه زهرا نمیتواند بدون امام از دنیا رفته باشد. چون سرور زنان بهشتی است. از سوی دیگر در این دو کتاب آمده است فاطمه زهرا تا هنگام وفاتش با ابوبکر صدیق بیعت نکرد. با این اوصاف امام فاطمه زهرا که بوده است؟
صحبت که به اینجا میرسد، استاد طالبپرور، با مهربانی نگاهی به استیو میکند و میگوید: مرد خدا! ما اجازه نداریم درباره همه چیزهای دین خدا کنجکاوی کنیم. اینها متشابهاتی است که فقط افرادی که در قلوبشان ضیقی باشد، به دنبال آن هستند. تا زمانیکه محکماتی مثل همراهی ابوبکر صدیق با پیامبر در غار و نماز خواندن آن جناب به جای پیامبر هست، نوبت به این اشکالات نمیرسد.
استیو از استاد طالبپرور تشکر میکند و بر میخیزد. اما در دل میگوید: من دنیا را زیر پا نگذاشتهام تا تو به من بگویی در فکر کردن محدودیت دارم. من اگر این حرفها توی گوشم فرو میرفت که همان مسیحی میماندم و با اموال پدرم بین دختران استرالیا از امور مربوطه لذت میبردم.
القصه، استیو به بهانه رد کردن افکار تشیع، تحقیقی درباره شیعه میکند و این بار واقعاً مسلمان میشود. یک مسلمان معتقد شیعه؛ به نام «صلاح الدین حزب الله نصر الله»
پینوشت: سالها برای من این سوال مطرح بود که چرا من بچه شیخ حزباللهی که ناف اصفهان متولد شدهام و اگر نگاه نامربوطی میکردم، پسگردنی میخوردم؛ شب قدر قرآن به سر میگیرم؛ ولی این قرآن من را هدایت نمیکند؛ ولی استیو، مرد خدا، که شب خودکشی کردنش میخواسته قرآن را به رودخانه پرتاب کند، ترجمه دو آیه اول سوره بقره او را هدایت می کند. این سوال سالها در ذهن من خیس خورد تا بسیار اتفاقی با آیه سوم همین سوره روبرو شدم و پاسخم را گرفتم.
ادامه دارد...
میثم شریف
به چه دل خوش کردهاید؟ به ماهوارههایتان؟
ماهپارهی من که بیاید، امواج ماهوارههاتان به زیر پایتان هم نخواهد رسید؛
چه برسد به خانههای ما روی زمین!
دل به چه بستهاید؟ به سینما هنر هفتمتان؟
یارِ من به اندازه اسمهای جوشن کبیر، هزار نما دارد... و هنرِ چهاردهم خدای من است.
اگر رو شود، برای سینمایتان، یک نما هم نخواهد ماند.
چشم به انتظار چه نشستهاید؟ سریالهای دنبالهدارتان؟
سرّ آلا... سلسلهایست که دنبالهاش بقیها... نام دارد.
چشمها به انتظارش، به مغربِ طلوعش چشم دوختهاند.
بگذارید بیاید؛ جمالش را که مردم ببینند، تمام سریالهایتان روی هم یک بیننده هم نخواهد داشت...
مردم برای چیدن یک نیمنگاه از خال لبش، صفهایی به درازای مشرق تا مغرب خواهند کشید...
ماهپاره من! هزارنمای خدای عزیز! هنر چهاردهم ربالعالمین! ای باقیمانده سرّ آلا...!
بیا و بازار رجزخوانی ماهوارهها و سینما و سریالهای این انساننماها را با رجزخوانی «أنا بقیها...» کساد کن.
«بشقابهای سفره پشتباممان» کتابی است درباره سفره رنگارنگی که غرب سخاوتمندانه برایمان پهن کرده! به قلم حجت الاسلام محسن عباسی ولدی، انتشارات جامعهالزهرای قم
امام حسن (ع) میفرمایند: خوب پرسیدن نیمی از دانش است.
آن کس که نپرسید، رهش گمراهی است آری نپرسیدن از سر کوتاهی است
از مردم هوشیار چو هوشیاران پرس یک پرسش خوب نیمی از آگاهی است
سری کتابهای چهل حدیث، انتشارات آستان قدس رضوی
روزی در مدینه امام حسن علیهالسلام از کوچهای عبور میکردند. در کنار آن کوچه چند کودک نشسته بودند و تکههایی نان در بین خود قرار داده بودند و بازی میکردند. آنها از امام حسن (ع) دعوت کردند که آن حضرت مهمانشان شود، آقا از اسب پیاده شدند و در مهمانی آنها شرکت کردند، سپس فرمودند: “بچه ها حالا بیائید برویم منزل ما مهمانی” آنها با خوشحالی به طرف منزل آقا دویدند. آن حضرت غذای خوبی به آنها دادند و به هر کدام یک دست لباس هدیه کردند. بعد فرمودند: “کار آنها بیشتر از کار من اهمیت داشت، زیرا آنها فقط همان تکه نان را داشتند و هر چه داشتند به من دادند، ولی من هر چه داشتم به آنها ندادم.”
منبع: امام دوم کیه ؟/ انتشارات اصحاب کهف
آیا بوسیدن و تبرک جستن به ضریح و قبور امامان (ع) نوعی بدعت در دین است؟
جواب مختصر: موحدان از رهگذر تبرک به پیامبر اکرم(ص) و بندگان صالح خدا و تبرک به آثار باقی مانده ازآنان، درخواست إفاضه نعمت یا افزایش برکت میکنند و این به آن خاطر است که فیض الهی بر بندگان، گاهی از غیر مسیر عادی زندگی إفاضه میشود. وقتی که اراده الهی بر این باشد که حاجتهای یک مومن را از راه تبرک به پیامبر یا آثار بازمانده از او برآورده سازد. آیات و روایات فراوانی بر این حقیقت تأکید دارد.