رتیمه

رَتیمه به معنای نخی است که به انگشت می‌بندند برای یادآوری امری

رتیمه

رَتیمه به معنای نخی است که به انگشت می‌بندند برای یادآوری امری

طبقه بندی موضوعی

ماجراهای من و استیو (5)

سه شنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۴، ۱۰:۳۹ ب.ظ

مدتی از حضور استیو در ایران گذشته بود که از سوی جامعه‌المصطفی برای شرکت در یک همایش بین‌المللی به تهران اعزام شدیم. مَرکب ما یک اتوبوس تر‌و‌تمیز بود که علاوه بر من و استیو ـ که در صندلی اول پشت سر راننده نشسته بودیم ـ حدود چهل نفر از طلاب غیرایرانی را نیز به تهران می برد. اتوبوسی را فرض کنید که در حال سقوط در یک دره است. طبیعتاً راننده به کار کنترل ماشین مشغول شده؛ ولی مسافری که در صندلی اول پشت سر راننده است چه حالی دارد؟ معمولاً با تمام توان به درون صندلی فرو می‌رود و دسته‌های صندلی و گاهی دست‌های بغل دستی را به شدت فشار می‌دهد. اتوبوس ما در دره سقوط نکرد؛ چرا که در راه تهران ـ قم، اصلاً دره‌ای وجود ندارد؛ ولی از زمانی که از بلوار امین شهر قم حرکت کردیم، مردِ خدا، احوال کسی را داشت که در شرف سقوط در دره است. حدس زدن مسئله، به آی کیوی بالایی نیاز نداشت. به همین خاطر به مرد خدا چیزی نگفتم و اجازه دادم هرچه دوست دارد، بترسد. ولی بالاخره طاقت نیاورده و گفتم: چه خبرت است! صندلی را شکستی. فاصله عرضی اتوبوس با ماشین کناری که به نظر من طبیعی و کافی بود را نشان داد و گفت: راننده خیلی پُر ریسک می‌راند. گفتم: مومنِ مسجد ندیده! از شما که قصد خودکشی در رودخانه داشته‌اید بعید است اینقدر عزیز جان باشید. به قول عنوان یک کتاب: مرگ انتهای مردن است! بدتر از این که نمی‌شود. بی توجه به خزعبلات من گفت: آدم برای رانندگی در ایران حتماً باید تله‌پاتی بداند. گفتم: چرا؟ گفت: مثلاً سر چهارراه که دو ماشین به هم می‌رسند، این می‌آید و او هم می‌آید. این به او نگاه می‌کند و او نیز به این. این می‌آید و او هم. ناگهان یکی می‌ایستد و دیگری می‌رود. فهمیدن قانونش تله‌پاتی می‌خواهد. در کشور من قانون داریم. چراغ قرمز باشد، باید بایستی و سبز شد باید بروی. ولی اینجا قانون، قانون تله‌پاتی است. خندیدم و گفتم: نه عزیزم! ما اینجا قانون داریم. قانون این است که موتورسواران و پیاده‌ها و دوچرخه‌سواران و کسانی که عجله دارند، از قانون معاف هستند و همچنین کسانی که عصبانی هستند. اما بقیه باید قانون اسکی را رعایت کنند. یعنی سعی کنند موانع را تا آنجا که می‌شود، بدون ترمز رد کنند. خندید و گفت: عجب بی‌منطق‌هایی هستید شما ایرانی‌ها.
آدم‌هایی را دیده‌ای که برای سیاحت یا تحصیل یا هر کار دیگری به فرنگ می‌روند و مبهوت منطق اجنبی‌ها می‌شوند؟ و از این طرف، وقتی بر می‌گردند به ولایت چقدر درباره آرامش و بزرگ‌منشی و نظم و هزار چیز منطقی اجنبی‌ها، داد سخن می‌کنند؟ دیده‌ای همین آدم، با همه افاضاتش، باز هم در زندگی همان آدم بی‌منطق است؟ تا به حال چند بار من و تو چنین آدمی بوده‌ایم؟ آدم لاف‌زنِ مدعیِ بی‌منطق!
تا به حال فکر کرده‌ای این بی‌منطقی چه ربطی به مسلمانی ما یا بی‌دینی فرنگیان دارد؟ و چقدر بی‌منطق، این‌ها را به یکدیگر ربط می‌دهیم؟


ادامه دارد...
میثم شریف

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۱/۰۶

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی