رتیمه

رَتیمه به معنای نخی است که به انگشت می‌بندند برای یادآوری امری

رتیمه

رَتیمه به معنای نخی است که به انگشت می‌بندند برای یادآوری امری

طبقه بندی موضوعی

گزیده‌ای از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مردم قم ۱۳۹۴/۱۰/۱۹

مردم همه شرکت کنند در انتخابات، حتّی آن کسانی که نظام را قبول ندارند، برای حفظ کشور، برای اعتبار کشور، بیایند در انتخابات شرکت کنند. شرکت در انتخابات موجب می‌شود که نظام جمهوری اسلامی تقویت بشود، پایداری و ماندگاری آن تأمین بشود، کشور در حصار امنیت کامل باقی بماند؛ ملّت ایران در چشم ملّت‌های دیگر آبرو پیدا کند، اعتبارش بالا برود، در چشم دشمنانش ابّهت پیدا کند.
 ببینیم این فهرستی که به ما داده می‌شود، این فهرست را چه کسی دارد به ما می‌دهد. بدانیم این‌ها متدیّنند، انقلابى‌اند، بدانیم در خطّند، در راه امامند، امام را واقعاً قبول دارند. همه سعی کنند درست انتخاب کنند.
 مجلس [شورای اسلامی] خیلی مهم است؛ هم از لحاظ قوانین، هم از لحاظ ریل‌گذاری برای حرکت دولت‌ها هم در مسائل بین‌المللی. مجلسی خوب است که مستقل، آزاد و شجاع باشد؛
 آن روزی که رهبر فعلی در دنیا نباشد یا رهبر نباشد، آن روز باید مجلس خبرگان رهبر انتخاب بکنند؛ چه کسی را انتخاب خواهند کرد؟...  آیا مجلس خبرگان کسی را انتخاب خواهند کرد که در مقابل هجمه‌ی دشمن بِایستد، به خدا توکل کند، شجاعت نشان بدهد، راه امام را ادامه بدهد؟ یا کسی را انتخاب می‌کنند که جور دیگری است؟
 بدانیم شاخص‌ها چیست، شاخص‌هاى انقلابی‌گرى را درست پیدا کنیم، در ذهن خودمان مشخّص بکنیم، از کسانى‌که مطّلع‌تر از ما هستند بپرسیم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۱۸

مرحوم کلینی و دیگر بزرگان آورده‌اند:
روزی حضرت ابوجعفر، امام محمدباقر علیه‌السلام جهت زیارت خانه خدا وارد مسجدالحرام گردید. در هنگام زیارت و طواف حرم الهی، عده‌ای از قریش ـ که در گوشه‌ای نشسته بودند ـ چون نگاه‌شان به حضرت افتاد، به یکدیگر گفتند: این کیست که با این کیفیت عبادت می‌نماید؟
شخصی به آن‌ها گفت: او محمد بن علی علیه‌السلام امام و پیشوای مردم عراق است.
یکی از آنان گفت: یک نفر را به نزد او بفرستیم تا از او مسئله‌ای پرسش نماید.
پس جوانی از آن میان داوطلب شد، و همین که نزد حضرت رسید، خطاب به ایشان گفت: بزرگ‌ترین گناه کدام است؟ امام علیه‌السلام فرمود: نوشیدن شراب (خمر).
جوان بازگشت، و جواب حضرت را برای دوستان خود بیان کرد.
دوستان به او گفتند: نزد او باز گَرد، و همین سؤال را دو مرتبه مطرح نما. بنابراین، جوان به خدمت امام علیه‌السلام رسید، و همان سؤال را تکرار کرد، که بزرگ‌ترین گناه چیست؟
حضرت فرمود: مگر نگفتم نوشیدن خمر و شراب بزرگ‌ترین گناه است؛ و سپس افزود: شراب عقل و اراده انسان را ضعیف و بلکه نابود می‌کند؛ و پس از آن که عقل زایل گشت، شخص مرتکب اعمالی چون زنا، دزدی، آدم‌کشی، شرک به خدا و... می‌شود. و خلاصله آن که نوشیدن شراب، کلید تمام بدبختی‌ها و شرارت‌ها است؛ و مفاسد آن، از هر گناهی بالاتر می‌باشد، همانطور که درخت انگور سعی می‌کند از هر درختی بلندتر باشد و بالاتر رود.

فروع کافی، ج 6، ص 429

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۲۶

گفتم: نشانه محبت خداوند چیست؟
گفت: بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید. (سوره آل‌عمران، آیه 31)
گفتم: آیا هر چیزی که دوست داریم به نفع ماست؟
گفت: بسا چیزی را دوست می‌دارید و آن برای شما بد است. (سوره بقره، آیه 216)
گفتم: چه کسانی شایسته رفاقت و دوستی هستند؟
گفت: و کسانی‌که از خدا و پیامبر اطاعت کنند، در زمره کسانی خواهند بود که خدا ایشان را گرامی داشته؛ یعنی با پیامبران و راستان و شهیدان و شایستگانند و آنان نیکو همدمانند. (سوره نسا، آیه 69)
گفتم: با چه کسانی نباید دوست و همنشین شد؟
گفت: و از آن‌کس که قلبش را از یاد خود غافل ساخته‌ایم و از هوس خود پیروی کرده و اساس کارش زیاده‌روی است پیروی نکن. (سوره کهف، آیه 28)
گفتم: گاهی احساس می‌کنم گناهان بین من و اولیاء الهی فاصله انداخته‌اند؟
گفت: خداوند توبه‌کاران و پاکیزگان را دوست می‌دارد. (سوره بقره، آیه 222)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۲۴

مدتی از حضور استیو در ایران گذشته بود که از سوی جامعه‌المصطفی برای شرکت در یک همایش بین‌المللی به تهران اعزام شدیم. مَرکب ما یک اتوبوس تر‌و‌تمیز بود که علاوه بر من و استیو ـ که در صندلی اول پشت سر راننده نشسته بودیم ـ حدود چهل نفر از طلاب غیرایرانی را نیز به تهران می برد. اتوبوسی را فرض کنید که در حال سقوط در یک دره است. طبیعتاً راننده به کار کنترل ماشین مشغول شده؛ ولی مسافری که در صندلی اول پشت سر راننده است چه حالی دارد؟ معمولاً با تمام توان به درون صندلی فرو می‌رود و دسته‌های صندلی و گاهی دست‌های بغل دستی را به شدت فشار می‌دهد. اتوبوس ما در دره سقوط نکرد؛ چرا که در راه تهران ـ قم، اصلاً دره‌ای وجود ندارد؛ ولی از زمانی که از بلوار امین شهر قم حرکت کردیم، مردِ خدا، احوال کسی را داشت که در شرف سقوط در دره است. حدس زدن مسئله، به آی کیوی بالایی نیاز نداشت. به همین خاطر به مرد خدا چیزی نگفتم و اجازه دادم هرچه دوست دارد، بترسد. ولی بالاخره طاقت نیاورده و گفتم: چه خبرت است! صندلی را شکستی. فاصله عرضی اتوبوس با ماشین کناری که به نظر من طبیعی و کافی بود را نشان داد و گفت: راننده خیلی پُر ریسک می‌راند. گفتم: مومنِ مسجد ندیده! از شما که قصد خودکشی در رودخانه داشته‌اید بعید است اینقدر عزیز جان باشید. به قول عنوان یک کتاب: مرگ انتهای مردن است! بدتر از این که نمی‌شود. بی توجه به خزعبلات من گفت: آدم برای رانندگی در ایران حتماً باید تله‌پاتی بداند. گفتم: چرا؟ گفت: مثلاً سر چهارراه که دو ماشین به هم می‌رسند، این می‌آید و او هم می‌آید. این به او نگاه می‌کند و او نیز به این. این می‌آید و او هم. ناگهان یکی می‌ایستد و دیگری می‌رود. فهمیدن قانونش تله‌پاتی می‌خواهد. در کشور من قانون داریم. چراغ قرمز باشد، باید بایستی و سبز شد باید بروی. ولی اینجا قانون، قانون تله‌پاتی است. خندیدم و گفتم: نه عزیزم! ما اینجا قانون داریم. قانون این است که موتورسواران و پیاده‌ها و دوچرخه‌سواران و کسانی که عجله دارند، از قانون معاف هستند و همچنین کسانی که عصبانی هستند. اما بقیه باید قانون اسکی را رعایت کنند. یعنی سعی کنند موانع را تا آنجا که می‌شود، بدون ترمز رد کنند. خندید و گفت: عجب بی‌منطق‌هایی هستید شما ایرانی‌ها.
آدم‌هایی را دیده‌ای که برای سیاحت یا تحصیل یا هر کار دیگری به فرنگ می‌روند و مبهوت منطق اجنبی‌ها می‌شوند؟ و از این طرف، وقتی بر می‌گردند به ولایت چقدر درباره آرامش و بزرگ‌منشی و نظم و هزار چیز منطقی اجنبی‌ها، داد سخن می‌کنند؟ دیده‌ای همین آدم، با همه افاضاتش، باز هم در زندگی همان آدم بی‌منطق است؟ تا به حال چند بار من و تو چنین آدمی بوده‌ایم؟ آدم لاف‌زنِ مدعیِ بی‌منطق!
تا به حال فکر کرده‌ای این بی‌منطقی چه ربطی به مسلمانی ما یا بی‌دینی فرنگیان دارد؟ و چقدر بی‌منطق، این‌ها را به یکدیگر ربط می‌دهیم؟


ادامه دارد...
میثم شریف

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۳۹

گفت‌وگوی دو جنین در رحم مادر...!


اولی: تو به زندگی بعد از زایمان اعتقاد داری؟
دومی: آره، حتما. یه جایی هست که می‌تونیم راه بریم و با دهن چیزی بخوریم.
 اولی: امکان نداره. ما با جفت تغذیه می‌شیم. طنابشم اونقدر کوتاهه که به بیرون نمی‌رسه. اصلا اگه بیرون از اینجا دنیایی هست، چرا کسی تا حالا از اونجا نیومده، نشونه بهمون بده.
دومی: تازه، اونجا مادرمونم می‌تونیم ببینیم.
اولی: مگه تو به مامان اعتقاد داری؟ اگه هست، پس چرا نمی‌بینیمش.
دومی: به نظرم مامان همه جا هست؛ دور تا دورمونه.
اولی: من مامانمو نمی‌بینم؛ پس وجود نداره.
دومی: اگه ساکت باشی، صداشو می‌شنوی و اگر خوب دقت کنی حضورشو حس می‌کنی ....
این مکالمه چقدر آشناس......!!!
تا حالا وجود خدا رو اینطوری
و به همین سادگی حس نکرده بودم؛ 


دوقلوها

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۵۰
شهید محمد مزیدی


نام پدر: علی

تاریخ تولد: 1343

محل تولد: محله خارکلاته، شهرستان علی‌آبادکتول

تاریخ شهادت: 28/1/1367

محل شهادت: جزیره فاو

شهید بزرگوار محمد مزیدی فرزند علی در سال 1343 در خانواده‌ای مذهبی در محله خارکلاته شهرستان علی‌آبادکتول دیده به جهان گشود. در دوران مدرسه در کلیه فعالیت‌های مذهبی شرکت داشت. در سخت‌ترین شرایط اقتصادی و با وجود تمام مشکلات، به تحصیل و شرکت در جبهه‌ها، هم‌زمان ادامه داده بود. بعد از انقلاب جزء یکی از بهترین نیروهای بسیج، انجمن اسلامی، شورای پایگاه مقاومت و ارکان بسیج بود. او فرد متواضع و باوقار و علاقه‌مند به روحانیت و مسئولین بود. با توجه به حضور در جبهه‌های غرب، در مبارزه با گروهک‌ها در کردستان حضور داشته و در مبارزه با منافقین در شهر مربوطه شرکت داشت. وی هشت بار به جبهه رفت و 5 بار در عملیات‌ها شرکت کرد و سه بار مجروح شد. و در تاریخ 22/10/65 در شلمچه، به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر پاک و مطهر این شهید بزرگوار را در امامزاده الازمن شهرستان علی آباد کتول به خاک سپردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۳۱
تفعل زدم نیمه‌ی شب به قرآن                کتابی که از وحی شیرازه دارد
برای دلم آیه‌ی صبر آمد                         ولی نازنین! صبر، اندازه دارد...
اللهم عجل لولیک الفرج
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۴

قانون چهارم:
خدایا! اعتراف می‌کنم از این‌که شب با یاد تو نخوابیدم و بهر نماز شب هم بیدار نشدم. حداقل در هر هفته باید دو شب نماز شب بخوانم و بهتر است شب‌های پنجشنبه و شب جمعه باشد. اگر به هر دلیلی نتوانستم شبی را بجا بیاورم باید بجای هر شب 50 ریال صدقه و 11 رکعت تمام را بجا بیاورم. (تاریخ اجراء 1369/6/16)

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۱۴

یکی از مسائلی که من از ابتدای آشنائیم با استیو داشتم، نگاه دقیق او بود به کارهایی که ما به عنوان آیین دینی انجام می‌دادیم. او درباره اینکه کاری که انجام می‌دهیم، چقدر منطبق با دستور خداست و چقدر متأثر از فرهنگ یا خلقیات تک‌تک ماست، دقت فراوانی می‌کرد. این دقت عمل، به مرور من را نیز به فکر انداخت و درباره کارهایی که انجام می‌دهم پرسش های‌رنگارنگی در ذهنم شکل گرفت. پرسش‌هایی که گاهی باعث خنده دیگران می‌شد؛ گاهی باعث می‌شد بعضی از افراد، دیگر پشت سر من نماز نخوانند.
القصه؛ در یکی از شب‌های اولی که استیو به اتاق ما آمده بود، من دراز کشیده بودم و زیر لب سوره توحید را زمزمه می‌کردم، او نیز مشغول کار خودش بود. هنوز خوابم نبرده بود که گرمای نفسش را روی صورتم احساس کردم. چشمانم را باز کردم و استیو را دیدم که صورتش را نزدیک من آورده و در تاریکی به من خیره شده است. گفتم: کاری داری؟ با تعجب پرسید: چه می‌گویی؟ گفتم: اگر کسی قبل از خواب سه بار سوره توحید را بخواند، ثواب یک ختم قرآن را دارد. با تعجب گفت: یعنی من اگر خودم را خسته کنم و قرآن را از اول تا آخر بخوانم، مساوی است با این‌که سه بار سوره توحید را بخوانم؟ گفتم: حالا خدا می‌خواهد بی‌حساب به مردم ثواب بدهد تو مشکلی داری؟ گفت: روایت این که گفتی را به من نشان می‌دهی؟ گفتم: خودم روایتش را ندیده‌ام؛ ولی برایت پیدایش می‌کنم. گفت: یعنی خودت ندیده‌ای ولی از کسی شنیده‌ای که به سخنانش اعتماد داری؟ فکری کردم و گفتم: البته یادم هم نمی‌آید این مطلب را از چه کسی شنیده‌ام. با نهایت تعجب گفت: عجب! تو چطور به کاری عمل می‌کنی که نه خودت آن را در روایت دیده‌ای و نه یادت هست از چه کسی شنیده‌ای؟ راست می‌گفت؛ عجب روش غیرعاقلانه‌ای داشتم. چه فرقی بود بین من و مثلاً مشرکی که می‌گفت: بت‌ها خدایان ما هستند؛ چون پدران‌مان گفته‌اند. از کجا معلوم بسیاری از کارهایی که ما در زیارات و دعاها و عباداتمان می‌کنیم؛ به مرور زمان با این بی‌دقتی‌ها با فرهنگ و حتی خرافات آمیخته نشده است. چقدر از خودمان می‌پرسیم: چه می‌گویی؟ آیا این که می‌گویی را از منبع معتبری شنیده‌ای؟

ادامه دارد...

میثم شریف

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۰۸

روزی حضرت مهدی عجل‌ا...تعالی‌فرجه‌الشریف در دامان مادرش نرجس خاتون بود. ناگهان [نرجس خاتون] حس کردند که الآن زن‌های قابله، از طرف دشمن وارد خانه می‌شوند و آن طفل را همراه خود نزد دشمن برده و شهید می‌کنند. آن بانو از اضطرابی که داشت، آن حضرت را میان چاه آبی که در صحن خانه بود، انداخت. پس از چند لحظه زنان قابله وارد خانه شدند و شروع به تفتیش کردند، اما چیزی نیافتند و رفتند. چون خانه از اغیار و بیگانگان خالی شد، حضرت نرجس خاتون، بر سر چاه آمدند و دیدند به قدرت خداوند آب تا لب چاه بالا آمد و میوه قلبش روی آب صحیح و سالم، همانند ماه شب چهارده است، درحالی که قنداقه اصلا و ابدا تر نشده است. پس شکر و حمد خدای را بجا آورد.

الزام‌الناصب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۲۰